الحقُ مَعَکم و فیکُم و مِنکُم و إلیکُم و أنتُم أهلُهُ و مَعدِنُه

سیری در سیره اهل بیت(علیهم السلام)
مشخصات بلاگ
الحقُ مَعَکم و فیکُم و مِنکُم و إلیکُم و أنتُم أهلُهُ و مَعدِنُه

روایتى دیدم که از قول یکى از ائمّه این‌طور فرموده است: «من استغفر بلسانه و لم یندم بقلبه فقداستهزئ بنفسه»؛ کسى که به زبان استغفار مى‌کند، اما در دل از گناه پشیمان نیست و خیلى هم  خوشحال است که این گناه را انجام داده است - به زبان مى‌گوید: «استغفراللَّه» - این آدم خودش را مسخره مى‌کند. این، چگونه استغفارى است؟! این، استغفار نیست. استغفار، یعنى انسان برگردد، واقعاً به طور جدّ از خداى متعال بخواهد که او را به خاطر این کارِ خلاف ببخشد. چطور انسان تصمیم دارد که باز همان کار خلاف را انجام دهد؟ آیا رویش مى‌شود که از خداى متعال، طلب بخشش کند؟

ما باید این راه را برویم. ما هم باید گذشت کنیم، ایثار کنیم، اطاعت خدا کنیم، عبادت کنیم. مگر نمى‌گوییم که «حتّى تورّم قدماها»؟ این‌قدر در محراب عبادت خدا ایستاد! ما هم باید در محراب عبادت بایستیم. ما هم باید ذکر خدا بگوییم. ما هم باید محبت الهى را در دلمان روزبه‌روز زیاد کنیم. مگر نمى‌گوییم که با حال ناتوانى به مسجد رفت، تا حقى را احقاق کند؟ ما هم باید در همه‌ى حالات تلاش کنیم، تا حق را احقاق کنیم. ما هم باید از کسى نترسیم. مگر نمى‌گوییم که یک‌تنه در مقابل جامعه‌ى بزرگ زمان خود ایستاد؟ ما هم باید همچنان که همسر بزرگوارش فرمود «لا تستوحشوا فى طریق الهدى لقلّة اهله»،از کم بودن تعدادمان در مقابل دنیاى ظلم و استکبار نترسیم و تلاش کنیم. مگر نمى‌گوییم که آن بزرگوار کارى کرد که سوره‌ى دهر درباره‌ى او و شوهر و فرزندانش نازل شد؟ ایثار نسبت به فقرا و کمک به محرومان، به قیمت گرسنگى کشیدن خود؛ «و یؤثرون على انفسهم ولو کان بهم خصاصه».ما هم باید همین کارها را بکنیم.


واژه بصیرت از ریشه بَصَرَ است که دارای دو معنی اصلی است؛ علم و دیگری سختی و خشونت(رک: معجم مقاییس اللغة، 1، 253-254/ لسان العرب، 4، 64- 65/ مفردات راغب، 127)

این واژه 148 مرتبه در قرآن به کار رفته است که عین این واژه یعنی بصیرت دو مرتبه در قرآن ذکر شده است. که در ادامه به ذکر عوامل ایجاد و رشد بصیرت می پردازیم؛

ما براى اعلاى کلمه‌ى اهل‌بیت باید کارهایى انجام بدهیم؛ اولاً باید خود اهل‌بیت را معرفى بکنیم، ثانیاً در جهت ترویج افکار آنها بکوشیم. آیا امروز در جهان اسلام کتابهایى درباره‌ى اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) وجود دارد که باب این زمان باشد و با زبان مناسب نوشته شده باشد، یا نه؟ البته بیشتر تصور من این است که ما به طور کامل نداریم. حالا شاید بعضى از گوشه و کنارها چیزهایى باشد. اگر هست، ما اینها را براى دانشجویان، براى جوانان به طور عام، براى روحانیون، براى عامه‌ى مردم، براى کسانى که تحت تأثیر تبلیغات قرار گرفتند، پخش و منتشر کنیم و در اختیار بگذاریم. هم در باب معرفى شخصیت اهل‌بیت(ع) باید کتابها و نوشته‌ها منتشر شود و کار فرهنگى وسیعى انجام بگیرد، و هم در باب آراء و افکار و معارفى که در زمینه‌ى مسائل اسلامى - یعنى در اصول اسلامى و در عقلیات اسلامى و سایر معارف - از آنها رسیده است.

درباره‌ى مقام امیرالمؤمنین(علیه‌الصّلاةوالسّلام)، زبانهاى نوع بشر و قدرت تصویر و ترسیم انسانها، عاجز از ارائه‌ى کُنه و حقیقت مطلبند؛ بلکه عاجز از تصور آن مقام شامخ و کُنه عظمت آن بزرگوارند. ما با قیاس به معلومات خودمان مى‌توانیم چیزى را بشناسیم و بفهمیم. امیرالمؤمنین(علیه‌الصّلاةوالسّلام) از مقیاسهاى ما خارج است. او را با ذرع و پیمانه‌یى که براى سنجیدن انسانها و فضیلتها و محسّنات و زیباییها در اختیار ماست، نمى‌شود سنجید و اندازه گرفت؛ او بالاتر از این حرفهاست. آنچه که ما مى‌بینیم، درخشش آن بزرگوار است که به چشم هر انسانى - حتّى دشمنان و مخالفان - مى‌آید؛ چه برسد به دوستداران و یا شیعیان؛ همچنان که از روات اهل سنت روایت شده که رسول خدا(صلّى‌اللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم) فرمود: «على‌بن‌ابى‌طالب یزهر فى‌الجنّة ککوکب الصّبح لاهل الدّنیا»؛ درخشش امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) در بهشت، مثل درخشش ستاره‌ى صبح براى مردم  دنیاست؛ نور را مى‌بینند، درخشش را مى‌بینند؛ اما ابعاد و جزییات را نمى‌توانند درک کنند و ببینند.


دستوری بفرمایید برای قرب به امام زمان علیه السلام و نزدیک شدن به آن حضرت:

خلوت با حضرت، روزی یک ساعت با حضرت خلوت کند. یک جای خلوت، متوجه به حضرت بشود؛ زیارت سلام علی آل یاسین را بخواند. بعد هم زیاد بگوید: «یا صاحب الزمان اغثنی یا صاحب الزمان ادرکنی» و «المستعان بک یا بن الحسن» زیاد بگوید. توسل بکند به ایشان؛ یک خرده یک خرده رفاقت پیدا می شود.

برای تعجیل فرج امام زمان علیه‌السلام به نظر شما خلق‌الله چه کار بکنند؟ چون بالاخره این کار از مردم خواسته شده، چه باید بکنند که این امر، زودتر اتفاق بیفتد؟

توسل به خود امام زمان؛ خدا را قسم بدهند به حق امام زمان

در زمان غیبت کبرا امکان تشرف برای شیعیان هست؟

بله؛ اگر پاک شوند، طاهر بشوند. امام زمان[علیه السلام] طاهر است، طاهر بشوند.

سنخیت پیدا کنند؟ 

سنخیت پیدا کنند.

عمل خاصی برای تشرف سراغ دارید؟

همین «سلام علی آل یس»؛ توسل به امام زمان...


منبع:

www.rajanews.com

 

روایت اول:

 

امام صادق(علیه السلام): امیر المومنین(علیه السلام) به حسین (علیه السلام) نگاه کرد و فرمود: "ای اشک هر مومن". حسین(علیه السلام) گفت: منم ای پدر؟فرمود: "آری پسرم".(کامل الزیارات، 214، 308)

  • سجاد


روایات در این زمینه فراوان می باشد لذا به جهت پرهیز از تطویل نوشته به ذکر چند نمونه از این قبیل روایات بسنده می نماییم و در صورتی که خواننده محترم خواستار آشنایی با منابع بیشتر در این موضوع باشد، با ارسال پیام به صندوق پستی، منابع بیشتری را برای ایشان معرفی می نمایم.

  • سجاد

روایت اول:

 

امام علی (علیه السلام) فرمود: من و فاطمه و حسن و حسین، در محضر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بودیم که رو به ما کرد و گریست. گفتم: ای پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) چرا گریه می کنی؟

فرمود: می گریم برای ضربت خوردن سر تو و سیلی خوردن فاطمه و فرو رفتن نیزه در ران حسن و زهری که به او خورانده می شود و [نیز برای] کشته شدن حسین.

در این هنگام، اهل خانه همگی گریستند.(امالی صدوق، ح208)

  • سجاد

این را هم من در مورد تبلیغ در دوران محرّم - که حالا در پیش هست - عرض بکنم که بعضى حالا ممکن است بگویند شما میخواهید نهضت امام حسین را بیان بکنید، خیلى خب، بروید بیان کنید، دیگر روضه‌خوانى و گریه و زارى و اینها چیست؟ بروید بنشینید بیان کنید که حضرت این کار را کردند، این کار را کردند، هدفشان هم این بود. این، خیلى فکر خطائى است، نگاه غلطى است. این عاطفه‌ى نسبت به اولیاء خدا، اولیاء دین، این پیوند عاطفى، پشتوانه‌ى بسیار ارزشمند پیوند فکرى و پیوند عملى است. بدون این پشتوانه، خیلى سخت میشود در این راه حرکت کرد. این پیوند عاطفى، خیلى مهم است. اینى که امام راحل (رضوان اللَّه علیه) فرمودند عزادارى به سبک سنتى، این یک حرف از روى عادت نبود؛ حرف بسیار عمیقى است؛ ژرف‌نگرانه است. ببینید در قرآن نسبت به اولیاء الهى سه تعبیر وجود دارد:

 یک تعبیر، تعبیر ولایت است؛ «انّما ولیّکم اللَّه و رسوله و الّذین امنوا الّذین یقیمون الصّلوة و یؤتون الزّکوة و هم راکعون»؛(8) بحث ولایت. معلوم است که پیوند، ارتباط، معرفت، اینها داخل در زیرمجموعه‌ى ولایت است.


حادثه غدیر خم یک حادثه بسیار مهم و تعیین کننده تاریخ اسلام است، به این حادثه از دو دیدگاه و از دو بعد می شود نگاه کرد. یک بعد مخصوص شیعه است، یک بعد متعلق به همه فرق اسلامی است. با توجه به بعد دوم این حادثه، باید این روحیه و احساس در همه مسلمان های عالم بوجود بیاید که عید غدیر که یاد آور این حادثه بزرگ است فقط متعلق به شیعه نیست.


شاید این سوال پیش آید که در شرایط کنونی که رهبر انقلاب بر روی مسئله وحدت بین مذاهب اسلامی، بویژه شیعه و سنی این مقدار اهتمام دارند، پرداختن به مسئله غدیر شاید عاملی برای اختلاف گردد، لذا لزومی ندارد مسئله غدیر را اثبات یا تبلیغ نماییم، امّا ایشان خود در بیاناتشان می فرمایند:


در این یادداشت از باب تبرک به ذکر چند نمونه از روایات دال بر فضیلت شیعیان علی(علیه السلام) و فرزندان ایشان پرداخته ایم، باشد که مقبول در گاه ولایت واقع گردد و ما را نیز جزو شیعیان خود قرار دهند:


شاید این سوال برای هر فردی پیش آمده باشد که چرا خداوند نامی از امامان(علیهم السلام) در قرآن نیاورده است تا از این همه اختلاف جلوگیری کند، چرا که اگر در آیاتی که دال بر امامت است به صورت صریح نام این بزرگواران ذکر می شد دیگر کسی إن قلت نمی آورد و این همه اختلاف بوجود نمی آمد، در پاسخ به این سوال باید گفت:


مسئله‌ى «غدیر» یک مسئله‌ى تاریخىِ صرف نیست؛ نشانه‌اى از جامعیت اسلام است. اگر نبى‌مکرم - که در طول ده سال، یک جامعه‌ى بدوىِ آلوده‌ى به تعصبات و خرافات را با آن مجاهدتهاى عظیمى که آن بزرگوار انجام داد و به کمک اصحاب باوفایش به یک جامعه‌ى مترقى اسلامى تبدیل کرد - براى بعد از این ده سال، فکرى نکرده بود و نقشه‌اى در اختیار امت نگذاشته بود، این کار ناتمام بود. رسوبات تعصبات جاهلى به قدرى عمیق بود که شاید براى زدودن آنها سالهاى بسیار طولانى نیاز بود. ظواهر، خوب بود؛ ایمان مردم، ایمان خوبى بود؛ البته همه در یک سطح نبودند؛ بعضى در زمان وفات پیغمبر اکرم یک سال بود، شش ماه بود، دو سال بود که اسلام آورده بودند؛ آن هم هیمنه‌ى قدرت نظامى پیغمبر همراه با جاذبه‌هاى اسلام، اینها را به اسلام کشانده بود. همه که جزو آن مسلمانان عمیقِ دوران اول نبودند. براى پاک کردن رسوبات جاهلى از اعماق این جامعه و مستقیم نگه داشتن خط هدایت اسلامى بعد از ده سالِ زمان پیغمبر، یک تدبیرى لازم بود. اگر این تدبیر انجام نمى‌شد، کار ناتمام بود. این که در آیه‌ى مبارکه‌ى سوره‌ى مائده مى‌فرماید: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى»، تصریح به همین معناست که این نعمت - نعمت اسلام، نعمت هدایت، نعمت نشان دادن صراط مستقیم به جامعه‌ى بشریت - آن وقتى تمام و کامل مى‌شد که نقشه‌ى راه براى بعد از پیغمبر هم معین باشد؛ این یک امر طبیعى است.

از امام صادق(علیه السلام) روایت است که حضرت در برخی از کتابها چنین خوانده است که خدای تبارک و تعالی می فرماید: سوگند به عزت و جلال و بزرگواری ام و بلندی من بر عرشم که آرزوی هر که را چشم آرزویش به مردم است با نومید نمودنش قطع می کنم و در نزد مردمان جامه ذلت بر او می پوشانم و او را از نزدیکی خودم به کنار می زنم و از فضل خود او را دور می کنم. آیا در سختی ها چشم آرزویش به غیر من دوخته می شود در حالی که سختی ها به دست من است و آیا به غیر من امید دارد و با فکر خود درِ غیرِ مرا می کوبد در خالی که کلید درهای بسته به دست من است و درگاه من به روی هر که مرا بخواند باز است؟ پس کیست که در حادثه ای چشم آرزویش به من دوخته بوده و من او را از آرزویش جدا کرده ام؟ و کیست آنکه در بلای سختی به من امید بسته و من امیدش را از خودم بریده ام؟ من آرزوهای بندگانم را در نزد خود نگه داشته ام و آنان به نگهداری من راضی نیستند و آسمانهایم را از فرشتگانی که از تسبیح من خسته نمی شوند پر کرده ام و به آنان امر کرده ام که درهای بین من و بندگانم را نبندند با این وجود بندگانم به گفتار من اعتماد نمی کنند. آیا کسی که مصیبتی از مصائب من بر او وارد شده نمی داند که هیچ کس غیر من نمی تواند آن را بر طرف کند مگر بعد از این که من اجازه دهم؟

پس چه شده است که او را می بینم که از من غافل گشته است؟ با جود و بخشش خودم چیزی را که از من درخواست نکرده است به او عطاکرده ام سپس آن را از او گرفته ام پس او بازگشت آن را از من نخواسته و از غیر من آن را درخواست می کند، آیا در مورد من می پنداری منی که پیش از درخواست عطا می کنم اگر از من درخواست شود سائل خود را اجابت نمی کنم؟ آیا من بخیل هستم که بنده ام مرا بخیل پندارد؟ آیا جود و کرم از آن من نیست؟ آیا عفو و رحمت به دست من نیست؟ آیا من محل[برآورده شدنِ] آرزو ها نیستم؟ پس چه کسی به جز من آرزو ها را قطع می کند؟ آیا آرزو کنندگان از این که به غیر من چشم آرزو بسته اند نمی ترسند؟ پس اگر همه ی اهل آسمانها و زمینِ من آرزو کنند و من آرزوی همه را برآورده سازم از ملک من به اندازه ی ذره ای کم نمی شود و چگونه ملکی که من متولی و متصدی آن هستم کم می شود؟ پس ای تیره بختی باد بر نومیدان از رحمت من و ای تیره بختی باد بر کسی که مرا عصیان کند و مراقب من نباشد. 1

 

1.       جهاد با نفس، ص 75 و 77

e-Bagher (1).jpg

امام محمد بن علی بن الحسین(علیه السلام)، با کنیه ی ابوجعفر و لقبهای باقر، هادی، شاکر، امین، صابر، و شبیه، پنجمین امام شیعیان، و نسبتش از هر دو سوی علوی و فاطمی است. مادرش فاطمه زنی ممتاز بود که به فرموده امام صادق(علیه السلام)، در آل حسن نظیر نداشت.1 وی در سال 57ق، در مدینه زاده شد. در مورد روز ولادت و روز و ماه شهادت و به تبع آن در مورد سن آن حضرت، اختلاف نظر وجود دارد. مشهور ترین قولها این است که حضرت در روز جمعه، نخشتین روز ماه رجب زاده شده است و در روز هفتم ذی الحجه سال 114ق، در 57 سالگی به شهادت رسید.2

امام باقر(علیه السلام) حدود چهار سال از دوران امامت جدش حسین بن علی(علیه السلام) و حدود 37 سال دوران امامت پدر بزرگوارش را درک کرد. دوران زندگی او با حکمرانی ده تن از خلفای اموی، از معاویه تا هشام مقارن بود و مدت 19 ساله امامتشان، با پنج خلیفه اموی از ولید تا هشام معاصر بود. ایشان در تمام طول عمر شریفشان در مدینه ساکن بودند و تنها یک مرتبه به شام سفر کردند.

در ادامه به ذکر ویژگی های مهم زندگی امام باقر(علیه السلام) از منظر رهبر معظم انقلاب خواهیم پرداخت:


امام چواد(علیه السلام)


پیشوای نهم شیعیان، امام جواد(علیه السلام) در ماه رمضان سال 195 ق، زاده شد و در ذی قعده ی سال 220 ق، در حالی که 25 سال بیش نداشت به شهادت رسید و در بغداد در کنار مرقد جد بزرگوارش امام کاظم(علیه السلام) به خاک سپرده شد. ایشان بعد از پدرشان، امام رضا(علیه السلام)، هفده سال امامت را بر عهده داشتند. لقبهای آن حضرت را منتجب، مرتضی، تقی، زکی، جواد، قانع، ... گفته اند. برای ایشان چهار فرزند نام برده اند: موسی، فاطمه، امامة، علی بن محمد امام هادی(علیه السلام) که پس از ایشان امامت را بر عهده داشته اند. امامت امام جواد پس از شهادت پدرشان در حالی که هفت سال بیشتر نداشتند، آغاز شد.1

در ادامه به ذکر سه ویژگی زندگی امام جواد(علیه السلام) از منظر رهبر انقلاب پرداخته شده است2:


یکى از مشکلات ما این است که گناههاى خودمان را نمى‌شناسیم. آن کسى که مثلاً به غیبت کردن عادت کرده، توجه ندارد که یک گناهى را به‌طور مرتب انجام مى‌دهد؛ آن کسى که به دروغ‌گویى عادت کرده، با این گناه انس گرفته و توجه ندارد؛ آن کسى که عادت کرده به ایذاى مردم و با زبان و با عمل و با رفتار و با کردار خودش افرادى را که دم چَک او هستند اذیت مى‌کند، توجه ندارد به این گناه و به آن عادت کرده؛ آن کسى که به شهوات گوناگون جنسى، از طریق چشم و از طرق گوناگون دیگر عادت کرده، توجه ندارد که دچار چنین بلیه و گناهى است؛ آن کسى که عادت کرده به حیف و میل بیت‌المال یا اموال مردم، توجه ندارد که چه گناه بزرگى مرتکب مى‌شود؛ نه این‌که نمى‌داند؛ یعنى غفلت در انسان یک انس به‌وجود مى‌آورد و انسان انس مى‌گیرد. اول متوجه نیست که گناه کرده و دارد گناه مى‌کند؛ وقتى هم متوجه بشود، گناه خودش به نظرش کوچک مى‌آید. وقتى انسان با گناهى انس گرفت، آن گناه به چشم انسان کوچک مى‌آید و این خودش یک گناه است؛ یعنى آن گناهى که از کبائر محسوب مى‌شود، این است که انسان تخلف و معصیت خودش از امر الهى را کوچک بداند و بگوید این گناه که من انجام مى‌دهم، چیزى نیست؛ خودِ این یک گناه است.



به نقل از ابواُمامه باهلی: پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: "اگر بنده ای هزار سال در میان صفا و مروه خدا را عبادت کند و هزار سال دیگر و هزار سال دیگر، امّا محبت ما را نداشته باشد، خداوند او را حتما در آتش دوزخ سرنگون می سازد" و سپس این آیه ر اتلاوت نمود: "قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی" 1. 2

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): اگر بنده ای هزار سال خدا را عبادت کند و سپس چون قوچ، قربانی شود، امّا با بغض به ما اهل بیت نزد خداوند آید، خدا عملش را به خودش بر می گرداند.3

اولین باری که با این روایات مواجه شدم، این مطلب سخت ذهن مرا به خود مشغول کرده بود که آیا امکان دارد فردی که سابقه‌ی عبادت طولانی خدا را دارد ولی به سبب دشمنی و نداشتن محبت اهل بیت(علیهم السلام)، همه‌‌ی اعمال و رفتار خوبش نادیده گرفته شود و نه تنها که به او اجر و مزدی ندهند بلکه او را نیز عذاب کرده و خداوند او را لعنت کند؟


بعضى‏ها در فضاى فتنه، این جمله‏ى «کن‏ فی‏ الفتنة کابن اللّبون لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب» را بد مى‏فهمند و خیال مى‏کنند معنایش این است که وقتى فتنه شد و اوضاع مشتبه شد، بکش کنار! اصلًا در این جمله این نیست که: «بکش کنار». این معنایش این است که به‏هیچ‏وجه فتنه‏گر نتواند از تو استفاده کند؛ از هیچ راه. «لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب»؛ نه بتواند سوار بشود، نه بتواند تو را بدوشد؛ مراقب باید بود.

[1388بیانات در دیدار اعضا مجلس خبرگان رهبری]

 


با وجود این که هر روز بشر گامهای بلند و سریعی را در راستای پیشرفت اقتصادی و صنعتی بر می دارد، لیکن وضعیت حاکم بر جهان نمایانگر  عجزِ بشرِ به ظاهر متمدن و پیشرفته در پاسخ به فطرت و فکر بشریت  می باشد و نشان از آن دارد که ایسم های به گل نشسته در اقصی نقاط جهان نه تنها سبب نجات و سعادت او را فراهم نکرده اند بلکه همین مکاتبِ پا در گل مانده باعث نابودی و هلاکت بشریت شده اند.

البته جای تعجب از متفکران غربی و یهودی نیست چرا که آنان دستشان خالیست و چیزی جز فکر ناقص مادی و آزمون و خطا ندارند و این عقل بشری به فرض رسیدن به کمال خود از  به سعادت رساندن بشر عاجز است چرا که وجود انسان را تنها بعد مادی او تشکیل نداده است بلکه بعد ماورایی او نیاز به تبیین ماورایی دارد (یعنی چیزی فراتر از عقل بشری) ، آری جای تعجب بر ما  محبین و شیعیان اهل بیت(علیهم السلام) است که در دستانمان تعم الهی است و برای پیشرفت مادی و معنوی دستان گدایی و نیاز به سوی غربیان دراز کرده و با حقارت از ایسم های بر گل نشسته شان استقبال می نماییم.

از آنجا که برای هر انسانی تقدیر و برنامه ای مقدر شده است که او طبق آن برنامه زندگی خواهد کرد و در آن برنامه، میزان عمر او، چگونگی حیات و زمان مرگ او و حتی ریز ترین اتفاقات زندگی اش ثبت شده است، لذا خداوند که کریم و رحیم و رئوف مطلق است فرصت هایی را برای انسان قرار داده است تا او بتواند بوسیله آن، تقدیرات خود را تغییر دهد که یکی آز ان ابزار و فرصت ها دعا می باشد و بهترین زمان برای تغییر تقدیرات شب های قدر است.

ان لله فی ایام دَهرِکم نَفَحَات الا فَتَعَرَضَّوا لَها

همانا برای حدا در روزگار شما نسیم هایی است، آگاه باشید تا در معرض آنها قرار گیرید.(عوالی الآلی، 1، 296)

از این رو لازم دانستیم تا برای بهره مندی بیش از پیش از این شبهای عزیز ارزش و شرایط و موانع استجابت دعا را بر اساس روایات نورانی اهل بیت(علیهم السلام) ذکر نماییم ان شاء الله که مورد قبول و استفاده عزیزان واقع گردد.

دعا در لغت به معنای خواندن(صدا زدن) و در خواست کردن است که این واژه در اصطلاح در مورد خواندن خدا و مسئلت از او به کار می رود لذا می توان گفت دعا برقراری رابطه میان انسان و خداست؛ رابطه میان موجودی ضعیف به نام انسان و خداوند که غنی بالذات است.

اهل بیت(علیهم السلام) به دعا توجه زیادی نشان داده اند و مردم را به دعا کردن تشویق و ترغیب نموده اند، چنانکه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:

دعا مغز عبادت است و هیچ کس با دعا کردن هلاک نمی شود.(کافی، 2، 468)

و نیز امام صادق می فرمایند:

دعا عبادت پروردگار است.(کافی، 2، 467)

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند:

نیکی به پدر و مادر عمر را افزون کند و دروغ روزی را کاهش دهد و دعا قضا را دفع کند.(کنز العمال، 16، 466)

و دعا تنها در زمینه مسائل خاص و یا معنوی نمی باشد بلکه تمامی امور زندگی را در بر می گیرید:

امام صادق(علیه السلام):

هر که نگران باشد بلایی به او برسد و پیش از رسیدن بلا دعا کند خداوند هرگز آن بلا را به او نرساند.(مکارم الاخلاق، 2، 10)

و نیز در روایاتی دیگر آمده است:

خداوند به موسی وحی فرمود: ای موسی! هر چه نیاز داری از من بخواه، حتی علوفه گوسفند و نمک خمیرت را.(بحار الانوار، 93، 303)

و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:

برای هر حاجتی که دارید، حتی اگر بند کفش باشد، دست خواهش به سوی خداوند دراز کنید؛ زیرا تا او آنرا آسان نگرداند آسان(برآورده) نشود.(بحار الانوار، 93، 303).