یکى از مشکلات ما این است که گناههاى خودمان را نمىشناسیم. آن کسى که مثلاً به غیبت کردن عادت کرده، توجه ندارد که یک گناهى را بهطور مرتب انجام مىدهد؛ آن کسى که به دروغگویى عادت کرده، با این گناه انس گرفته و توجه ندارد؛ آن کسى که عادت کرده به ایذاى مردم و با زبان و با عمل و با رفتار و با کردار خودش افرادى را که دم چَک او هستند اذیت مىکند، توجه ندارد به این گناه و به آن عادت کرده؛ آن کسى که به شهوات گوناگون جنسى، از طریق چشم و از طرق گوناگون دیگر عادت کرده، توجه ندارد که دچار چنین بلیه و گناهى است؛ آن کسى که عادت کرده به حیف و میل بیتالمال یا اموال مردم، توجه ندارد که چه گناه بزرگى مرتکب مىشود؛ نه اینکه نمىداند؛ یعنى غفلت در انسان یک انس بهوجود مىآورد و انسان انس مىگیرد. اول متوجه نیست که گناه کرده و دارد گناه مىکند؛ وقتى هم متوجه بشود، گناه خودش به نظرش کوچک مىآید. وقتى انسان با گناهى انس گرفت، آن گناه به چشم انسان کوچک مىآید و این خودش یک گناه است؛ یعنى آن گناهى که از کبائر محسوب مىشود، این است که انسان تخلف و معصیت خودش از امر الهى را کوچک بداند و بگوید این گناه که من انجام مىدهم، چیزى نیست؛ خودِ این یک گناه است.
ما اگر بخواهیم گناه نکنیم، اول باید گناه خودمان را بشناسیم؛ و این به وسیله خود ما ممکن است، دیگران گناه ما را نمىدانند. خود ما باید در کار خودمان دقت کنیم؛ در رفتار شبانهروزىمان دقت کنیم. هر کسى یک گناهى دارد؛ ممکن است بنده یک گناهى بکنم که از دست شما اصلاً برنیاید؛ شما یک گناه بکنید که آن برادر دیگرتان به آن گناه راهى نداشته باشد. غیر از گناههاى مشترک که همه انسانها در آن گناهها بهخاطر وسوسههاى نفسانى غالباً شریکند - کم و زیادش متفاوت است - بعضى گناهها اختصاصى است. گاهى یک انسان کمکارىاش یک گناه است، یک انسان دیگر نه؛ مثلاً فرض کنید یک نفر براى خودش کار مىکند؛ تجارت مىکند؛ کارگرى مىکند؛ این شخص اگر چنانچه کمکارى کرد، حالا ممکن است در وضع نیاز جامعه آن هم یک گناه باشد، اما بالاخره یک گناه کوچک و محدود است؛ اما یک نفر یک کار حساس را براى جامعه انجام مىدهد که کمکارى او ضربات جبرانناپذیرى مىزند؛ این یک گناه بزرگ است. یک نفر با مسائل مالى کلان سر و کار دارد که بىتوجهى او به مسائل مالى یک گناه است؛ در حالى که دیگرى که با آن مسائل با آن عظمت و با آن ابعاد سر و کار ندارد، بىتوجهى او به مسائل مالى به این بزرگى نیست؛ یک نفر رفتار و روش و اخلاق و کردارش، درس و الگو براى جامعه است؛ مثل ما عمامهاىها که رفتارمان از نظر مردم بهصورت یک ملاک و معیار شناخته مىشود یا برادرانى که لباسهاى مقدس انقلابى را به تن دارند - غالب این یونیفرمهایى که در جامعه ماست، لباسهاى مقدس انقلابى است؛ مخصوصاً آنهایى که از انقلاب جوشیده مثل برادران پاسدارِ سپاه. البته بقیه یونیفرمپوشها هم همینطورند. نیروهاى ارتش و انتظامىِ امروز که نظام، نظام اسلامى است، اینها هم لباسشان لباس مقدسى است - بایستى به کارهایشان بیشتر توجه کنند و بیشتر اهمیت دهند؛ چرا؟ چون از نظر دیگران الگو هستند. مسئولان مملکتى در هر سطحى، از دیگران وظیفه بیشترى دارند. شما برادران یا خواهرانى که در بخشهاى گوناگون دستگاههاى دولتى کار مىکنید یا خواهرانى که همسر مسئولان و موظفان و مأموران عالىرتبه نظام جمهورى اسلامى هستند، وظیفهشان سنگینتر است؛ چون شما گناهان اختصاصیاى دارید که اگر دیگرى آنها را مرتکب شود، آنقدر اهمیت ندارد که شماها انجام دهید. پس ببینید مهم این است که ما گناهمان را بشناسیم؛ گاهى گناه خودمان را نمىشناسیم. البته «المؤمن مرآت المؤمن»(۱۴)؛ یک برادر مىتواند گناههاى یک برادر دیگر را اگر دید، به او بگوید؛ منتها نه به صورت آبروریزى و ایذا، بلکه به شکل لطیفى به او بفهماند و او را متوجه و متذکر بکند و این هم خیلى خوب است که بتواند خودش را اصلاح کند. خلاصه حفظ مایه تقوا و آن صفا و معنویت در درجه اول به ترک گناه است و کوشش کنیم گناه را ترک کنیم و از خودمان مواظبت کنیم که گناه نکنیم.
1366/03/07