الحقُ مَعَکم و فیکُم و مِنکُم و إلیکُم و أنتُم أهلُهُ و مَعدِنُه

سیری در سیره اهل بیت(علیهم السلام)
مشخصات بلاگ
الحقُ مَعَکم و فیکُم و مِنکُم و إلیکُم و أنتُم أهلُهُ و مَعدِنُه


شاید این سوال پیش آید که در شرایط کنونی که رهبر انقلاب بر روی مسئله وحدت بین مذاهب اسلامی، بویژه شیعه و سنی این مقدار اهتمام دارند، پرداختن به مسئله غدیر شاید عاملی برای اختلاف گردد، لذا لزومی ندارد مسئله غدیر را اثبات یا تبلیغ نماییم، امّا ایشان خود در بیاناتشان می فرمایند:

اصلِ خودِ مفهومِ حدیثِ غدیر و حادثه‏ى غدیر است که باید مغفولٌ عنه واقع نشود. ما البته به همه‏ى فِرق اسلامى این سفارش را مى‏کنیم، نه اینکه فقط به شیعه بخواهیم بگوییم «آقا غدیرت را فراموش نکن!» ما به همه‏ى فِرق اسلامى مى‏گوییم: «مبانى‏تان را فراموش نکنید.» در اینجا به شیعه تأکید مى‏کنیم که بر اندیشه و فکر غدیر، تکیه کند. این، یک فکر مترقّى است. اگر ما مى‏گوییم «اتّحاد اسلامى» و پایش هم مى‏ایستیم (ما با همه‏ى قدرت، پاى موضوع وحدت‏ اسلامى، در مقابل دشمنان وحدت‏ ایستاده‏ایم) نباید تصوّر شود که این مفهومِ مهم، مترقّى، اصلى و نجات‏بخش اسلامى، یعنى مفهوم ولایت و غدیر را فراموش خواهیم کرد. موضوع غدیر نباید فراموش شود؛ چون مسأله‏ى خیلى مهمّى است. همان‏طور که عرض کردم، اگر مسأله‏ى غدیر- با آن دو جنبه‏اى که اوّلِ صحبتم گفتم- مورد ملاحظه قرار گیرد، امروز اسلام دنیا را نجات خواهد داد.(28/02/1374)

در این یادداشت به صورت فشرده به بیان دلایل روایی ولایت و امامت امیرالمومنین(علیه السلام) از کتب اهل سنت خواهیم پرداخت:

نمونه اول:

سال سوم بعثت است که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، ولی امر بعد از خود را در گردهمایی کوچکی در نخستین روزی که نزدیکانشان را برای دعوت به اسلام جمع کرده بودند، مشخص و معرفی کردند.

طبری این حادثه را از قول امیرالمومنین(علیه السلام) این گونه بیان می کند:

هنگامی که آیه "وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبین" بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد، آن حضرت مرا طلبیدند و گفتند: ای علی، خداوند به من فرمان داده است که به نزدیکانم اخطار دهم و آنها را از گمراهیشان بترسانم. دیدم که این کار امری توان فرساست، چرا که می دانم تا من در این مورد سخن بگویم حرکتی نا روا از آنان خواهم دید که مایل به آن نیستم. پس خاموش ماندم تا این که جبرئیل بر من فرود آمد و گفت: ای محمد، اگر فرمان نبری، خداوند تو را عذاب خواهد کرد. اکنون خوراکی از ران گوسفند تهیه کن و قدحی دوغ آماده نما و فرزندان عبدالمطلب را دعوت من تا با ایشان سخن گویم و فرمان خدا را به ایشان ابلاغ نمایم.

من فرمان برده و امر رسول خدا را انجام دادم و فرزندان عبد المطلب را که تعدادشان به چهل نفر می رسید و در میانشان عموهای ایشان، مانند ابوطالب و حمزه و عباس و ابولهب بودند، به آن مجلس دعوت کردم.

هنگامی که همه میهمانان حاضر شدند، پیامبر خاتم فرمان داد تا غذایی را که آماده کرده بودم بر سر سفره بگذارم. دستور ایشان را اطاعت کردم. آنگاه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نخست دست در ظرف غذا بردند و تکه گوشتی برداشتند و آن را با دندان خود به چند قسمت کردند و در دیگ انداختند و سپس روی به میهمانان کرد و فرمود: به نام  خدا مشغول شوید و هر کدام سهم خود را از آن برگیرید.

همه آنان تا آنجا که ظرفیت داشتند، از آن غذا خوردند به حدی که اثر انگشتانشان در ظرفهایشان دیده می شد. به خدایی که جان علی به دست اوست تمامی آنچه را که پیش روی آنان نهاده بودم تنها برای یک تن از آنان کافی بود.

چون غذایشان را خوردند، رسول خدا فرمان داد تا قدح دوغ را در اختیار آنان بگذارم همگی از آن دوغ سیر نوشیدند و خدای را سوگند که دوغ آن قدح تنها برای فرونشاندن آتش تشنگی یکی از آنها کافی بود.

در این هنگام رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آماده سخنرانی شدند که ابولهب نگذاشت و پیشدستی کرد و گفت: رفیقتان بدجوری شما را سحر کرده است.

به سبب گفته او همه حاضران برخاستند و پیش از آنکه پیامبر سخنی گفته باشد بیرون رفتند. پس از بیرون رفتنشان رسول خدا  به من فرمودند:

ای علی این مرد در سخن گفتن بر من پیشی گرفت و همچنان که دیدی پیش از آنکه من با ایشان سخنی گفته باشم پراکنده شدند. بار دیگر همان را که ساخته بودی مهیا کن و فردا برای ناهار دعوتشان نما.

فرمان ایشان را اطاعت کردم و دیگر بار برای ناهار دعوتشان کردم. همگی بر سر سفره پیامبر نشستند و حضرت چون روز گذشته فرمان داد تا ظرف غذا در برابرش بگذارم و او نیز آنچه را در روز گذشته انجام داده بود تکرار کرد. آنان همگی از غذا بخوردند و سیر شدند. آنگاه قدح دوغ را در اختیارشان گذاشتم، همگی نوشیدند و بشنگی فرو نشاندند. سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آغاز به سخن کرد و فرمود: ای فرزندان عبدالمطلب! به خدا قسم من در همه عرب جوانی را سراغ ندارم که بهتر از آنچه من برای شما آورده ام برای بستگانش آورده باشد. من خیر دنیا و سرای دیگر را برای شما آورده ام و خدا مرا فرمان داده است تا شما را برای دستیابی به این همه خیر به سویش بخوانم. اکنون کدامیک از شما مرا در پیشبرد چنین امر مهمی یاری خواهد کرد تا برادر و وصی و جانشین من در میان شما باشد؟

هیچیک از آنها به پیشنهاد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) پاسخ مثبتی نداده و همگی از آن سرباز زدند. من که از نظر سنی از همه کوچک تر بودم، با چشمانی نمناک و ... گفتم: من ای رسول خدا تو را در این امر مهم یار و مددکار خواهم بود.

آنگاه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) گردنم را گرفتند و روی به همه حاضران فرمودند:

ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم؛ فاسمعوا له و اطیعوا

این برادر و وصی من، و خلیفه و جانشین من در میان شما خواهد بود؛ گوش به فرمانش دهید و مطیع اوامر او باشید.

حاضران در حالی که سخت می خندیدند از جای برخاستند و به هنگام بیرن شدن از خانه، روی به ابو طالب کردند و گفتند: به تو دستور می دهد که گوش به فرمان پسرت دهی و فرمانش بری. (تاریخ طبری، 1، 1171- 1172/ تاریخ ابن کثیر، 2، 222/ کنز العمال، 15، 100)

نمونه دوم :

پس از عزیمت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) جهت غزوه تبوک که علی (علیه السلام) را برای اداره امور در شهر نگاه داشته بودند، فردی گفت: رسول خدا علی را به سبب کاری ناخوشایند که از او سر زده است بر جای گذاشته است و با خود جهت شرکت در غزوه نبرده است. این سخن چون به گوش علی(علیه السلام) رسید خود را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) رساند. چون چشم پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به علی(علیه السلام) افتاد پرسید: اتفاقی افتاده است؟! علی گفت: نه ای رسول خدا! اما شنیدم کسی شایع کرده که تو به سبب خطایی که از من سر زده آزرده خاطر شده ای و مرا به جای گذاشته ای! رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) تبسمی کرد و فرمود:

علی! نمی خواهی تو برای من به منزله هارون برای موسی باشی، با این تفاوت که تو پیامبر خاتم نیستی؟ علی(علیه السلام) پاسخ داد: دوست دارم ای رسول خدا. و پیامبر فرمود: مقام و منزلت تو آن چنان است. (طبقات ابن سعد، 3، 15/ مجمع الزوائد، 9، 111)

ü       این روایت با این عبارت؛ انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لیس نبی بعدی، در صحیح بخاری، 2، 200/ صحیح مسلم، 7، 120/ صحیح ترمذی، 13، 171/ مسند طیالسی، 1، 28/ سنن ابن ماجه، ح 115/ مسند احمد، 1، 170/ مستدرک حاکم، 2ف 337/ طبقات ابن سعد، 3، 14 و مجمع الزوائد، 9، 109 نیز آورده شده است.

توضیح روایت مذکور به این صورت می باشد که هارون در پیامبری شریک حضرت موسی بود و در امر تبلیغ احکام یار و همکار ایشان بود. علی(علیه السلام) نیز به موجب این حدیث برای خاتم پیامبران حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) به منزله هارون است برای موسی به استثنای مقام نبوت و پیامبری. و خود پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در توضیح لفظ منی در ماجرای های بعد فرموده اند:

علی منی و انا من علی لا یودی عنی، الا انا و علی.(کنزالعمال، 6، 153/ مسند احمد، 4، 164)

علی از من است و من از علی و وظیفه مرا بجز خودم یا علی کس دیگر انجام نمی دهد.

و این جانشینی را نیز ایشان با الفاظ دیگر و در جایگاه های مختلف بیان داشته اند که ذکر تمامی آنها در حوصله این یادداشت نمی باشد، و تنها به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می نماییم:

            انت تبین لامتی ما اختلفوا فیه بعدی.(مستدرک الصحیحین، 3، 122 حاکم می گوید این روایت بنا به شرط شیخین(مسلم و بخاری) صحیح است)

تو پس از من موارد اختلاف امتم را حل و فصل خواهی کرد.

علی باب علمی، و مبین لامتی ما ارسلت به بعدی..(کنزالعمال، 6، 156).

علی دروازه دانش من است و پس از من آنچه را که برای آن فرستاده شده ام برای امتم بیان خواهد کرد.

انت تودی عنی و تسمعهم صوتی و تبین لهم ما اختلفوا فیه بعدی.(حلیه الاولیاء، 1، 63)

تو رسالتم را ادامه خواهی داد و صدایم را به گوش امتم خواهی رساند و پس از من موارد اختلاف را حل خواهی نمود.

نمونه سوم:

در روز هجدهم ذی حجه الحرام سال دهم هجرت و به هنگام بازگشت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از حجه الوداع در محل غدیر خم، منزلگاهی به نام جحفه که محل جدا شدن راههای مدینه و مصر و شام از یکدیگر بود این آیه بر رسول خدا نازل شد:

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِری(مائده، 67)

پس از نزول آیه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به کاروانها دستور توقف دادند و دستور دادند تا همان جا فرود آیند و پیش رفتگان را فرا خوانند تا باز گردند تا عقب ماندگان نیز به آنان ملحق شوند.

آنگاه اصحاب را جمع کرده و به خطبه خواندن برخاستند و خدای را حمد و سپاس گفتند و مردم را پند و موعظه کردند، که از ذکر کامل خطبه خودداری می نمایی و به بیان قسمت مورد استدلال بسنده می کنیم، و در نهایت دست علی(علیه السلام) را گرفتند و بلند کردند به طوری که سفیدی زیر بغل هر دو معلوم شد، آنگاه فرمودند:

ای مردم خداوند مولی و سرور من است، و من مولی و سرور شما هستم. پس هر کس را که من مولای اویم، این علی نیز مولای اوست. پس دست به دعا برداشت و گفت: بار خدایا دوستدار او را دوست بدار و دشمنش را دشمن شمار. یاری کننده او را یاری کن و خوار کننده او را خوار گردان.(مسند احمد، 1، 118/ مجمع الزوائد، 9، 104/ شواهد التنزیل، 1، 193/ تاریخ ابن کثیر، 5، 210)

راوی گوید هنوز این دو نفر از هم جدا نشده بودند که این آیه بر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد:

            ... الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دین...(مائده، 3)

در روایت آمده است:

            عمر بن خطاب به علی گفت: بخ بخ لک یا ابن ابی طالب(خوشا به حالت ای پسر ابوطالب).(شواهد التنزیل، 1، 157)

و در روایت دیگری آورده شده است که عمر گفت:

گوارایت باد ای پسر ابو طالب که صبح و شام کردی در حالی که سرور همه مومنان شده ای.(مسند احمد بن حنبل، 4، 281/ سنن ابن ماجه، 2، 169/ تاریخ ابن کثیر، 5، 210)

 

اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی

                                                                                                              التماس دعا

 

 

  • سجاد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی